حرف دل

زندگي خاطره اي بيش نيست ،خواه تلخ ، خواه شيرين وآيينه دل ،دل نگاري است از گذشته،حال وآينده نگارنده در كوچه باغ پر پيچ وخم خاطرات.

۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

سگ جنگي يا سگ بازي ؟! حالا هر چي كه شما فكر ميكنيد درست ؟ آخرش چي؟!!

جمعيت زيادي بودند،يك محشرواقعي از پير وجوان،خردوكلان،كودكاني كه با لذت تمام جنگي تمام عيار را به تماشا نشسته بودند،جنگي نازيباوبه ظاهر شيرين! چهره كودكان مسخ شده در هيجاني آلوده...ديدني بود!!!واقعا تماشايي بود!!!

كمي اونطرفتر دستارخان دف وسجاده گسترده ، راز ونياز گرمي خاصي داشت،خاصان درگه معبود! غرق در استغاثه واستعاذه سر به آستانش ميساييدند.
---------------------------------
پ.ن.ن:راستي هيجان واقعي را كجا ميتوان پيدا كرد.
من كه توچشماي معصوم طفل بي خبر از...ديدم ،شما چي؟ چه كار بايد كرد؟!!

عرقهاي سادگي!!!

سایه ای نامیمون
مرموز وزشت
خانه ام را می پوید
دلهره بودن
نشتر جانم شده
استخوانم می لرزاند
وترس از افتادن
خیالم را با او عجین می سازد
***
گادی فرسوده
پیرمرد ریسمان بدوش
لنگ لنگان
سرک مفلوک را می نوردد ؟!!
وهراز گاهی !
سنگهایی تیز ولجوج
افراشته وعمیق
راه را بر او می بندند
تقلایی دوچندان
وعاقبت ! سرآستینی !
چرکین از عرقهای سادگی
فرجامی از تحقیر وتحمیق
برخاسته ازناوک بدسگالان
***
ژنده پوشی برهنه پا
یادواره طاعونی سرد وبیگانه
ژولیده وعبوس
بازخمه ای در دل،غرید:
تاوان نداری ؟! دالر بخر!!!
باید تاوان داد!!!
***
کودکی زیبا ومعصوم
چشم برخانه ای سپید
دیش کلانش را می ستود
هدیه الهه صلح را:
دیل کویا کویا...دیل کویا کویا....
دیوانه ژنده پوش
خندید ورقصید:
باید تاوان داد !!! تا دالر خرید !!!
(سیمای هزاره)