حرف دل

زندگي خاطره اي بيش نيست ،خواه تلخ ، خواه شيرين وآيينه دل ،دل نگاري است از گذشته،حال وآينده نگارنده در كوچه باغ پر پيچ وخم خاطرات.

۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

تنهايي،بيماري ،مي دانم!!!

وطنم !
تنهایی ،بیماری، میدانم
کوههایت میخواند مرا
دشتهایت میجوید مرا
میدانم!
توآیا میدانی دامانت را میجویم
وطنم !
من نیز چون تو
غریق غربت رؤیا هایم
توآ یا میدانی !؟
فرزندانت ، در ماتم سرد غروب
چشم براه آفتابند
وطنم ! توآیا میدانی
پابه پای خستگی هایت
در افق خونرنگ شبهایت
دویده ام ،تا
دست در دست کودکان بی پناهت
سر بر سینه خونینت گذارم
تا بگویم: جاودان !
تنهائیت را با من تقسیم کن
من باتوأم ،بامن بمان!!!