حرف دل

زندگي خاطره اي بيش نيست ،خواه تلخ ، خواه شيرين وآيينه دل ،دل نگاري است از گذشته،حال وآينده نگارنده در كوچه باغ پر پيچ وخم خاطرات.

۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

حسرت یا فتنیها!


 دلم را
تپيدن عادتي ديرينه است

وچشمهايم !
ديدن ، آزار هر روزش

قدمهايم !
خسته وفرسوده
زمان را ميپيمايد
زماني قريب وناياب

دستهايم !
درحسرت يافتنيها
بي هدف سرگردان است
روزنه اي را ميپويد
راهي ناگريز از حوادث
محصور !
در گردابي نام آشنا!!!

در کنار پیاده رو...

در کنار پیاده رو مردی میانسال برس بر کفشهای کودکی میکشید وآنسوتر کودکی بوتهای مردی میانسال را برق می انداخت.
کابل :
شهر فلاکت،فقر و آوارگی،آشیانه کرکسان زر و زور، لبریز از مانکنهای فریبنده ومد روز،شهر تکدی ،دروغ و آسمان خراشهای  رنگین،عساکر تا...مسلح ونگاهبان مهمانخانه های خارجی،سیمهای خاردار،دیوارهای بتونی حفاظتی،...

وه که چه زیبایی شهر خفته در خواب!