حرف دل

زندگي خاطره اي بيش نيست ،خواه تلخ ، خواه شيرين وآيينه دل ،دل نگاري است از گذشته،حال وآينده نگارنده در كوچه باغ پر پيچ وخم خاطرات.

۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

پولیس بامیان هاتک مردم؟!

مردم گرد او را گرفته بودند.برروی زمین افتاده بود که پولیس صاحب  قوماندانی امنیه بامیان با خشم از رنجر پیاده شد.با دبدبه وکبکبه خاصی به سوی جوالی بیچاره که زیر کراچی سنگین افتاده بود ، رفت .چون دورتر ایستاده بودم نفهمیدم چه گفت اما صدای سیلی عسکری که به صورت پیرمرد جوالی مفلوک زد برق از سرم پراند.دو پولیس دختر ویک ترافیک که داخل رنجر نشسته بودند بهمراه موتروان از رنجر پیاده شده وبرای مصالحه پیش رفتند وقوماندان صاحب مغرور از باده ... را سوار رنجر کرده وحرکت کردند.احساسات مردم از جمله خودم برانگیخته وجریحه دار شد.میگفتند قوماندان تولی قوماندانی امنیه بامیان است. شاید مشت نمونه خروار باشد وپولیس بامیان که باید حافظ مردم مظلوم باشد هاتک شده وبه اندازه سر سوزن حرمت نگاه نمیدارد وقانون نمیداند.
----------------------------------
پ.ن.ن : پولیس صاحب محترم که هم باموتر وهم بی موتر هتک حرمت میکنی باید بدانی که تو باید مرهم دردهای این مردم زجردیده باشی،نه چون دیگرانی که لبریز از تعصب وعداوت راه براین مردم میبندند وسر بریدن افتخارشان میباشد تونیز به گونه ای دردناکتر شخصیت این مردم بی پناه را خدشه دار سازی.مردمی که پولیس شان را دوست داشته وچشم امید به غیرت ومردانگی آنان دوخته اند.پس اگر از این آب وخاک هستی وپایبند به خود ،تیشه ای تیزتر بر ریشه ات مباش.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر